![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات با خداوند
بیا که عبد مطـیع خدا شدن خـوب است شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است تمام حرف همین است که ما گنه نکنیم ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است شده به یک سحری صاف کن دل خود را به آیه های خدا با صفا شدن خـوب است به دل حقیقت محبــوب را تو پیــدا کـن ز عشق های مجازی رها شدن خوب است چرا به پیش خلائق تو خم کنی سر خود؟ شبی مقابل دلــدار تا شدن خـوب است صدای اهل قبوراست می رسد بر گوش که : آی بنده رفیق دعا شدن خوب است از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است ببین که قافله ی عمر می رود از پـیش مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است مگر که بخت کند رو ، طبیب را بیـنی به درد بندگی اش مبتلا شدن خوب است در این لیالی رحمت اگــر خــدا خواهد مسافر حــرم کــربلا شـدن خـوب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
غیر از تو ای خدا به کسی رو نمی زنم جز در مقــام قـرب تو زانـو نمی زنم با کشتــی شکستــه ز امــواج معصیت جز در کرانـه های تو پهلــو نمی زنم بعضی مواقع از سر تکــرار معصیت با غــافــلــیــن درگـه تو مـو نمی زنم با این که روسیــاه ترین خلـق عــالمـم چنگی به غیر نغمۀ «ارجو» نمی زنم خواهی مرا بری به جهنّم بـبر ولی ... این را بدان که بانگ هـیاهو نمی زنم این بـار اگر ردم نکـنی قــول می دهـم سـنگی دگـر به روی تـرازو نمی زنم تـنهــا امیـد من پــســر فــاطــمـه بُــوَد بیهوده دل به این سو و آن سو نمی زنم امـشب دلــم کــبــوتــر بـام رضـا شده پَـر جز هــوای ضامـن آهـو نمی زنم زهـر جـفـا توان پــرش را گرفته بـود مانـند مـادرش کمـرش را گرفته بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایانی ماه رمضان
دارد بساط مــاه خــدا جــمــع می شود از سفره نان و آب و غذا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود دارد ز دست های گــدا جــمع می شود فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد زیــبــاتــرین بهــانــه ما جـمع می شود یک ماه شهر ما نـفــس راحتــی کشید اما چه زود حال و هــوا جمع می شود نزد طـبـیب حــال دلــم خوب می شود وقتی طبـیب هست شـفــا جمع می شود من تــازه انس تـازه گــرفتم به نــام تو ربّ کــریم سفــره چرا جمع می شود؟ دیگر ببخش هرچه نـبـخـشیده ای زما دیگر ببخش هرچه گــدا جمع می شود ما را ببخش؛ به حق ســرِ منشقِ علی این لحظه های لطف و صفا جمع می شود امشب که رفت جز عرفه،ای خدای من دریــای رحمت تو کجـا جمع می شود این بار من که ریخته در راه، آخرش با رحـمــت امــام رضـا جمع می شود امشب که رفت وعده ما درمحرم است درصحن ارک اهل عزا جمع می شود آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا در صحن شاه کرب وبلا جمع می شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آقــا ســـلام! مــاه مـبـارک تــمـام شـد شـب هـای آخـر من و مـاه صـیـام شد درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی پــشـت در نــگــاه شـمـا ازدحــام شـد سـفـره دوبـاره جـمـع شد و دیـرآمـدیم دیر آمدیم و قسمت ما فـیض عـام شد بـیـن دعـای آخـر ســفـره دعـا کـنـیـد شـاید که سـال، ســالِ ظهـور امام شد آقا دعـا کـنید که شب هـای آخـر است شـایـد که مـهـمـانی ما هـم به کـام شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد همرهان بار سفربستند ومن جا مانده ام گفتم آخــر روسیاهی کـار دستم میدهد وای از نفسم که درراه خطا خوارم نمود او بهــانه از ســر اجبــار دستم میدهد آنقــدر توجیه شیـطانـی بچیند روی هم تا گنه را از سر اصـرار دستم میدهد معصیت کردن برایم عادتی گشته چرا؟ این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای که سبـویی لحـظـۀ دیـدار دستم میدهد زیر دین کس نبــاشم تا دم جــان دادنم جام کــوثــر حیدر کـرار دستــم میدهد بوسه دارد دست آن ساقی که از روز ازل بــاده را بی مـنّـت و آزار دستم میـدهد در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم جامی ازکوثر صدو ده بار دستم میدهد دانم آخر حق زباب القبلۀ کرب و بـلا برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
وقتی سحر به عشق تو بـیدار می شوم حس می کنم که محرم اسرار می شوم تنها تویی گــره زدلــم بــاز می کــنـی من هـم به این دلـیـل گرفتـار مـی شوم قربان دست لطف تو ای مهربان خـدا لطفی نکن ببین چقدر خـار می شوم با این امیــد که تو دوایــی به من دهی روزی هـزار مرتبه بیمــار می شوم در این هوای گرم که لب خشک میشود از ذکر یاحسین چه سـرشار می شوم هرشب به این امید که آقا نشسته است از خـادمـان سفــره افـطــار می شـوم گویند تــوبــه جـرم مرا پــاک می کند این را سحر به گریه خبر دارمی شوم من را اگر به روضه نیارد هوای دوست یک عمر اسیر درهم و دینار می شوم وقتی گره به کـار من افــتـاد و وانشد آنجا دخــیـل دست عــلمــدار می شوم امشب گواه باش که هـمراه اشک و آه محزون روضــۀ در و دیوار می شوم وقتی مدینه می رود ای دل،چو مادرم مجروح زخــم تیزی مسمار می شوم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
یــا عَظیــمَ المَن! گـنــاه آورده ام غــافـرُ التــَوب! اشتباه آورده ام لا تُــؤدِّبنی، خــودم شــرمنده ام تــازه قــلــبم را به راه آورده ام عُــدّتــی فـی کُربَتی! دلخستــه ام مــن جـــوانــیِ تــــبــاه آورده ام صاحِبــی فی شِدّتی! من را مران رو بــه ســوی بــارالـه آورده ام أینَ عَفـوُک؟ أینَ سِترُک؟ یا غفور نـــامه ای غــرق گـنــاه آورده ام قاضیُ الحاجات، خَیرُ الحـاکمین! رو بـه ربِ داد خـــواه آورده ام یا أنیسَ الــذّاکرین و یا بَصــیر! اشک تـوبــه از نــگــاه آورده ام یا حَـلیم و یا کَــریــم و یا جَمیل! خــلــوتـی، تار و سیــاه آورده ام هــارِبٌ مِنــکَ إلَیــکَ، یا الـه! من به ســوی تو پــنــاه آورده ام یا غیــاثَ المُستغـیثین! ربّنــا! یک زبــان عــذر خـواه آورده ام لا تُــخَـیِّـبـنی،أنا العَــبدُ الحُسیـن گــریــه بر این پـادشــاه آورده ام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
هرکه سوز جـگرواشک روانش دادنـد بر ســر کــوی مناجات مکــانش دادند آنکه گردید نظــرکرده صاحب نظران جلوه حضرت مـعـشــوق نـشانش دادند دیده ای راکه مطهر شده با اشک سحر جــام وصلی ز سبـوی رمضانش دادند آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد نیــمه شب وقت منــاجات زبانش دادند زیرو رو می کند آدم، نفـس آن واعظ که ز انـفــاس عــلی فــن بیـانـش دادند بنده ای که شده تسلیـم به تـقــدیر خـدا هرچــه دادنــد به ابــرار همانش دادند باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک سبــزی عشق به اوقــات خزانش دادند نوکری را که ملقب شده بر نام حسین ظل رحمـانیت عــرش مکـانــش دادنـد هرکه خودرا برساند حرم کرب و بلا مستـقـیــما ز خـدا بــرگ امــانش دادند آن گلــویی که دم روضه زیـنـب دارد اثــری خــاص به لحــن سخنانش دادند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب قدری با خداوند کریم
در شب قــدر دلــم با غـزلی هم دم شد بین ما فاصله ها واژه به واژه کـم شد بیت هایم همه قرآن روی سر بگرفتند چارده مرتبه ...آنگــاه دلــم محـرم شد ابتدا حرف دلــم را به نگـاهـــم گـفـتم بوسه میخواست لبم، گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجــف بــوسـه گه عـالم شد بعد هم پشت هـمـا ن پنجرهء رویـایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حــــرم ســینه زدم تا دیــدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجــاده ی خود یــاد لبـت افـتادم تـشنه بودم ، ولی آب برایــم ســم شــد زنده ماندم که سلامی به سلامی بـرسد از محمد به محـمـد که میـسـر هــم شد من مسلمان شــدۀ مذهب چـشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توأم شد سالهـا پــیـر شدم در قـفــس آغــوشـت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پــود غــزلم جـاده ی ابریشم شد سالها شعر غریبانه در ابـیات خـودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد داشتم کنج حرم، جامعه را می خواندم برگ در برگ مفــاتیح پر از شبـنم شد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او، کار جهان درهم شد بیت آخــر نکند قـافـیــه غـافـلـگیــرت آی برخیــز ز جا قافیه یا قــائــم شد...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
کو یک نفر که یاد دل خستگـان کنـد؟ یا لا اقــل حــکــایت ما را بیـان کند من زیر بـار معصیـتم ضعف کرده ام دستی کجــاست تا مدد نـاتـــوان کند تب کـردم از مرور گـناهان کوچـکـم کو آتشی که خجلت ما را نـهان کند؟ ما بی سلیقه ایم، تو حـاجات ما بخواه ورنه گـدا مــطالبه ی آب و نـان کند آتش میاورید که اشکـم مـرا بسوخت کار شــرار نـار تو، آب روان کنـد ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند حاشا که دوست کار زمین و زمان کند شبهــا مرا برای خودت انتـخاب کن فرصت مده که دیگری ام امتحان کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عـمرم به سر رسـید نـشد یـارتـان شوم آقــا نـشــد کـه لایـق دیـدارتـــان شـوم غـفـلت بـسـاط کـرد سـر راه طـفـل دل رویَـم نـشد که راهیِ بــازارتـان شـوم واصل اگر به عَـرضۀ حُسن تو می شدم چـیـزی نـداشتم که خـریـدارتـان شـوم باری ز دوش حـضـرتـتـان بـر نـداشتم شـرمـنده ام که تا به کـجا بـارتان شوم ای حـیـدر زمـانـه غـریـبـت گـذاشـتـیـم در روز غـم ولی نـشد عـمّـارتان شوم با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام اذنــم بـده فــدایـی و ســردارتـان شـوم مــاه خــدا رســیـد و دلــم آرزو نــمـود مهـمان کـنـار سفـره افـطـارتـان شـوم در روز انــتــقــام شـهــیــدان کــربــلا آقـا اجـازه هـسـت ز انـصارتـان شـوم در بین روزه و عطش و اشک و شور و شین یک ذکر مستجـاب بگـویم فقـط حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
یا رب دوباره وقت دعـای سحـر شده این دل برای بــزم دعـا مـفـتـخر شده اُدعونی استجب لکـم از تو خدای من بر من بشارتی است که وقت نظر شده با این همه خطا و معاصی ام ای خدا دیگر دعـای نیـمه شبم بی اثــر شده من در گناه کردن تو شهـره گشته ام جنس دلـم به سختی جنس حجـر شده کاری برای قبر و قیـامت نکـرده ام غفلت بــرای بنده ی تو دردسر شده این روزه ها حریف جهنّم نـمی شود! یا رب ببین که بندۀ تو بی سپــر شده رحمی نما وگرنه من از دست می روم حالــم شـبـیـه حال دل محتـضر شده هر شب برای حال خودم گریه می کنم تنهــا متاع من نـم اشک بـصـر شده با "یا حسین" به درگه تو رو نموده ام یعنی که خوان رحمت تو پر ثمر شده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
هر که دارد سر سودای خـدا بسم الله هر که دارد غــم مهمانی ما بسم الله میــزبانان سحــر مـنـتـظـر مهـماننــد هرکه خواهد سحـر اهل بکا بـسم الله چشمۀ آب حیات است مـناجات سحـر هر که دارد طـلب آب بـقــا بسم الله مــاه ها مـنـتـظر مـاه مبــارک بـودیم آمد ای منـتـظران مــاه خــدا بسم الله سفــره بــنــدگی مــاه خــدا پهـن شـده سفـره مـاست کــنــار شـهــدا بسم الله دیده وا کن که خدا در بر ما بنـشسته همنـشـین است خـدا با فـقــرا بسم الله شد هــلال مه دلــدار حـلال هـمگـان رویت یار حـلال است تو را بسم الله دست ابلیس که بسته است امان ازاین نفس باید ای نفس کنی ترک خـطا بسم الله یــادی از تشنگی روز قـیـامت شــاید باب افـطار گشوده ست به ما بسم الله میهمان خانۀ ارباب کرم ماه خـداست ایهــا النـاس ســوی آل عـبــا بسم الله روزه یعنی عطش روضۀ لب های حسین هرکه دارد طلب خـتون خـدا بسم الله رحمت واسعه اینجاست سرکوی حبیب هر که دارد هوس کرب وبلا بسم الله در رکاب پسـر فــاطـمه باید جـان داد هرکه خواهد شود اینگونه فدا بسم الله
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
ای آنکه در فضای دعـا می خری مرا تا اوج وصل حضرت خود می بری مرا مثـل همیشه با نظـر رحـمتـت بـبخـش حـال دعــا و زمــزمـه ی بهـتـری مرا حال قـنوت و حال بکــا حـال بنـدگی کن مرحمت ز عاطـفه ای کـوثری مرا آئـیـنــه جـمـال خـودت را نـشــان بـده من اظهر الجـمـیـل، نما حـیــدری مرا لطف شماست خوانده مرا ورنه ای کریم شایسته نیست این سمت نوکــری مـرا هر گـاه حــال تـوبه مـرا دست می دهد گــویـم که هـست این گــنـه آخری مرا ای کاش پای لـنگ مرا سنگ می زدی تا می زدود رنــگ خـطـا یـاوری مـرا تـنـبـیه می کنی بکـن امـا خـودت بـزن مـسـپـار ای خـدا به کـس دیگـری مـرا با یک اشاره قـلب حـسیـنی به من بده زهـرا کـند ز لطف مگر مــادری مرا شش گوشه حـسین دلم را ربـوده است یعـنی دوبـاره کـرده عـلی اکبـری مرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
حــال و احــوال گـرفتـار تماشــا دارد گــریــه ی عبد گنـه کـار تـماشا دارد آمدم گــریه کنـم تا که نگــاهی بکــنی چون ستــاره به شـب تـار تماشا دارد هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی آبــروداری ســتّــار تـــمـــاشـــا دارد بارها زیـر همه قـول وقـرارم زده ام دست گـیــری تو هر بــار تماشا دارد مهربـانی بـه گنـه کار بُود عــادت تـو کــرم ســفــره غــفـــّار تـمـاشــا دارد ماه، ماه رجب و سفره به نام علی است لحـظــه ی جلوه، رخ یـار تماشا دارد عاشق نیمه شب صحن و سرای نجفم حــرم حــیــدر کـــرّار تــمـاشــا دارد همۀ آرزویم یک سحرکرب و بلاست شب جـمـعــه حـرم یــار تـمـاشا دارد مادری دست به پهلو پسری پـاره گلو گریــه ها لحـظـه ی دیـدار تماشا دارد روضۀ قحطی آب و لب عطشان حسین گـوشه ی صحن علمدار تــمـاشـا دارد خاک ری را به بـهای سر آقــا دادند زین جهت گریه ی بسیار تمـاشا دارد کـاش امسال شـود سال ظهـور حضرت پـرچــم خــیــمــه ی دلـدار تماشا دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
در پیـشگــاه قــدسی تو ای خــدای من می دانــم اینکه رنــگ ندارد حنــای من ازبس که توبه کردم و توبه شکسته ام چنگی به دل نمی زند این تـوبه های من یا رب ببین که از سر تکـرار معصیت دیگــر شکـسـته قبح معــاصی برای من گر تو مرا رها کنی از دست می روم بی لطف تو شود دل دوزخ، ســرای من ای مالکی که فضل بریّه از آن توست دستـی بکش به روی ســر بی نوای من سوگند می خــورم به مــقام ربــوبیـت جـــز آســتــان تــو نـبــوَد الـتــجــای من آن فــطــرسم که در پی قـنـداقـه آمـدم یعنـی شـکـسـتـه بـال و پــر ربّـنــای من امشب بیا به خـاطـر اربــاب بی کـفـن منّت گــذار و درگـذر از این خـطای من جان حسین ... روزی ما را رقم بزن امضـا نـمــای تـذکــره ی کــربــلای من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
ما را به حق ساقی کــوثـر قـبول کـن با ناله های هر شب حیــدر قبـول کن ما بچه های مــادر پهلــو شکسـته ایم ما را به حق پهلوی مــادر قبــول کن ما غیر گریه، تحفه بـرایت نـداشتیـم این قطره را تو چند برابر قـبـول کن تاج غلامی تو به شــاهی نمی دهیــم ما را همیشه رعیت و نوکر قبـول کن خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است حـالا که رو زدم به تو دیگرقـبـول کن از بار معصیت کمــرم درد می کند یعنی منم شکسته و مضطـر قبـول کن تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای ما را شکسته سینه و بی سر قـبول کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری گرچه من دربدرم، راه ندی حـق داری بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه خـورده اينجا گذرم، راه ندی حـق داری همه جا پـرسه زدم غـيـر در خانـۀ تـو حــال بشكسته پرم، راه ندی حـق داری از رفيقان شهيـدم به خــدا جـامــانــدم حال كه يك نـفــرم، راه ندی حـق داری گرچه بر سفره تو شاه و گـدا مهمانند بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری بس كه توشاهد عصيان مني امشب كه من گــداي سحــرم، راه نـدی حـق داری به اميدم كه كسي بــاز شـفـاعت بكند طفل شش ماهه مگــر باز وسـاطت بكـند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو ببخش! نیت و مقصود من الهـی نیست مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست فقط تو مشتری دست خالی ام هستـی اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد کمک که وضعیتم،وضع رو به راهی نیست تو دست خالی من را گرفتی و انگار به نامه ی عمـلم اصلاً اشــتباهی نیست دوباره بر سـر سفـره نشاندیم امسـال اگرچه بندۀ تو عـبــد دل بخواهی نیست سلام ماه خــدا بر لب تو خــون خـدا ســلام بـر لـب زخــم تــو سیــدالشـهـدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی
از نسیــم سحری روح به جانــم دادند چشمی ازخون جگر اشک فشانم دادند تا شــدم هم نـفس مـحـفـل رندان سحر لــذت زمــزمــه و آه و فــغـانـم دادنـد باورم نیست که با این همه عصیان وقصور ره به مـهـمـانــی مــاه رمضــانم دادند بهترین وقت ملاقات خــدا هست نـماز فـیــض دیــدار به هنگــام اذانـم دادنــد ضعف روزه ز تن عاجزمن رخت ببست بهــر انـجــام عــبــادات تــوانـم دادنــد نام آقــا نمـک سـفـرۀ افـطار من است کــرم حضرت یار است که نـانم دادند هر چقدر دور شدم باز عطایم کـردند توبه بشکستم و هــر بار زمـانـم دادند ناسپاسی به سر نعمت حـق باعث شد که حــوالـه به ســرای دگـرانـم دادنـد مانده بودم که کجا درد دل ابـراز کنم به کرم خـانه ی اربــاب مکــانم دادند به خــدا آرزویـی هیــچ نــدارم دیگـر حــرم کــرب و بلا را که نشـانم دادند دلم از روز ازل هست گرفتارحسیـن به غــلامی درش نـام و نـشــانم دادند درهمان روز که هر کس زکسی بگریزد از تــولای عــلــی برگ امــانــم دادند بـخـداوند قسم شور حسیـن می گیـرم روز محــشـر اگـرم اذن بـیـانــم دادند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل پندیات
فردای محشر کار دشوار است ای دل بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل هر کس که حب فــاطمه در دل نـدارد آنجا یقیـنا بی کس و کـار است ای دل کــار شـفاعت های زهــرا گـفته اند با دستان مقـطـوع عـلـمــدار است ای دل هرکس که بی عشق علی و فاطمه زیست بی غصه ودرد است و بی عاراست ای دل دنــیـا اگــر چه ظاهــری زیـبـنده دارد در باطنش بسیــار غم بار است ای دل دیدی چه آورده به روزم حُـب دنـیــا؟ این قلب و چشمم سخت بیمار است ای دل چشمی که صد جا رفته و برگشته اصلا کـی لایـق دیـــدار دلـدار است ای دل؟ هرکس نمیداند که یوسف را بها چیست محو شـلوغی های بــازار است ای دل ای دل بیا چــشـم انتظار یــار باشیـم ازهرچه غیــر از عشق او بیزار باشیم
: امتیاز
|